تغیر آدرس

دوستای گلم به خاطر مشکلاتی که برام پیش آمده بود.آدرسم را تغیر دادم .http://dasterozegar2000.mihanblog.com/

دکلمه ایی از خسرو شکیبایی

دم غروب میان حضور خسته اشیا                                                                                                     

 نگاه منتظری حجم وقت را می دید

و روی میز هیاهوی چند میوه نوبر

به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود

 و بوی باغچه را ‚ باد روی فرش

فراغت

نثار حاشیه صاف زندگی می کرد

 و مثل بادبزن ‚ ذهن ‚ سطح روشن گل را

 گرفته بود به دست

و باد می زد خود را

 مسافر از اتوبوس

پیاده شد

 چه آسمان تمیزی

 و امتداد خیابان غربت او را برد

غروب بود

 صدای هوش گیاهان به گوش می آمد

مسافر آمده بود

 و روی صندلی راحتی کنار چمن

 نشسته بود

دلم گرفته

 دلم عجیب گرفته است

 تمام راه به یک چیز فکر می کردم

 و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد

 خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود

چه دره های عجیبی

 و اسب ‚ یادت هست

سپید

بود

 و مثل واژه پاکی ‚ سکوت سبز چمنزار را چرا می کرد

 و بعد غربت رنگین قریه های سر راه

و بعد تونل ها

 دلم گرفته

 دلم عجیب گرفته است

 و هیچ چیز

نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش

 نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این

گل شب بوست

نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف

نمی رهاند

 و فکر میکنم

 که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد

بابل | بهار 1345


از دوستان عزیزم پوزش می خواهم .مشکلات عجیبی در وبلاگم به وجود آمده .سعی مکنم که هر چه زودتر

برگردم .دوستار همه شما .مریم

در سوگ امام حسین (ع)


لبیک یاحسیــــــن

خدایا پیکرم آتش گرفته

دل غم پرورم آتش گرفته

 شهادت نامه را با خون نوشتم

 ولیکن دفترم آتش گرفته

 خودم دیدم کنار قتلگاهم

 که قلب مادرم آتش گرفته

 خودم دیدم کنار نهر علقم

 لب آب آورم آتش گرفته

 خودم دیدم که از تیر سه شعبه

 گلوی اصغرم آتش گرفته

 خودم دیدم سکینه داد می زند

 که عمه چادرم آتش گرفته

 الا ای خواهرم زینب کجایی

 لباس دخترم آتش گرفته

 ز هرم ناله هل من معینم

 صدایم، حنجرم آتش گرفته

سالروز ازدواج علی و فاطمه (ع)

بدترين دوست،‌ کسی است که براي او به رنج و زحمت افتي.حضرت علی(ع)

 

نابود شد ، كسي كه ارزش خود را ندانست. حضرت علی(ع)

 

هم نشين بي خرد مباش، كه كار زشت خود را زيبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشي. حضرت علی(ع)

 

كار اندكي كه ادامه يابد، از كار بسياري كه از آن به ستوه آيي اميدوار كننده تر است. حضرت علی(ع)

 

هنگامي كه توانايي فزوني يابد، شهوت كاستي گيرد. حضرت علی(ع)

 

اي فرزند آدم ! خودت وصي مال خويش باش، امروز به گونه اي عمل كن كه دوست داري پس از مرگت عمل كنند.  حضرت علی(ع)

 

تندخويي بي مورد نوعي ديوانگي است، زيرا كه تندخو پشيمان مي شود، و اگر پشيمان نشد، پس ديوانگي او پايدار است.حضرت علی(ع)

 

هر گاه تهيدست شديد با صدقه دادن، با خدا تجارت كنيد.حضرت علی(ع)

 

وفاداري با خيانت كاران نزد خدا نوعي خيانت، و خيانت به خيانت كاران نزد خدا وفاداري است. حضرت علی(ع)

 

اي فرزند آدم ! اندوه روز نيامده را بر امروزت ميفزا، زيرا اگر روز نرسيده، از عمر تو باشد خدا روزي تو را خواهد رساند. حضرت علی(ع)

 

هر گاه مستحبات به واجبات زيان رساند آن را ترك كنيد. حضرت علی(ع)

 

جاهلان شما پر تلاش، و آگاهان شما تن پرور و كوتاهي ورزند ! .حضرت علی(ع)

 

پی نوشت:روز دوشنبه 15 مهر سالروز ازدواج علی و فاطمه (ع) است .این روز را به همه دوستانم تبریک می گویم .

  

به یاد استاد شهریار  

در سال 1309 که شخصی درباری دختر مورد علاقه‌ام را از چنگم به در آورد و مرا بعد از پانزده روز بازداشت، به نیشابور تبعید کردند؛ شب‌ها که تنها می‌شدم، گریه سر می‌دادم و با خدایم راز و نیاز می‌کردم.

شبی‌ در زیر سنگی‌ آرمیده بودم و غرق فکر بودم که آهنگ دلنشین این آیه به گوشم رسید: « یستعجلونک بالعذاب ولن یخلف الله وعده « یعنی » از تو به شتاب عذاب می‌طلبند و خدا هرگز وعده خود را خلاف نمی‌کند ».

بعد از دو هفته دوستانم به نیشابور آمدند و خبر سکته آن شخص درباری را به من دادند. مرا به تهران بردند و در بیمارستان بستری‌ام کردند. همانجا بود که دختر مورد علاقه ام خود را به بالینم رساند و من در حالی که از سوز تب می‌سوختم، شعر معروف "حالا چرا " را ساختم:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان تو‌ام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ؟

وه کـه با این عـمـرهـای ‌کوته بـی ‌اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

شور فرهادم به پرسش سر به ‌زیر افکنده بود
ای لب شیـریـن ! جـواب تلخ سـر بالا چرا ؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم ‌من ‌نخفت
ایـنـقـدر با بخـت خـواب‌آلـود مـن لالا چـرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا ؟!

در خزان هجر گل ای‌ بلبل طبع حزین !
خامشی شرط وفاداری بود ، غوغا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌‌روی تنها چرا ؟

http://www.aharri.com/wp-content/uploads/2013/02/ustad-shahriyar-6.jpg

ولادت امام رضا(ع)

                                                                                                       

به طاها ....به یاسین......به معراج احمد

به قدر و…به کوثر…به رضوان و طوبی…

به وحی الهی…به قرآنِ جاری

به تورات موسی…و انجیل عیسی

بسی پادشاهی کنم در گدایی

چو باشم گدایِ گدایان زهرا

چه شب ها که زهرا، دعا کرده تا ما

همه شیعه گردیم و بیتاب مولا

غلامی این خانواده، دلیل و مرادِ خدا بوده از خلقت ما

مسیرت مشخص…امیرت مشخص

مکن دل دل، ای دل…بزن دل به دریا

که دنیا…که دنیا…که دنیا…به خسران عقبی، نیرزد

به دوری ز اولاد زهرا نیرزد…

و این زندگانیِ فانی…جوانی…خوشی های امروز و اینجا…

به افسوس بسیار فردا…نیرزد

اگر عاشقانه هوادار یاری

اگر مخلصانه گرفتار یاری

اگر آبرو میگذاری به پایش

یقینا…یقینا…خریدارِ یاری

بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت

چه اندازه در ندبه ها زاریاری

به شانه کشیدی…غم سینه اش را

و یا چون بقیه تو سربارِ یاری

اگر یک نفر را به او وصل کردی

برای سپاهش تو سردارِ یاری

به گریه شبی را سحر کردی یا نه

چه مقدار بیتاب و بیمارِ یاری

دل آشفته بودن…دلیل کمی نیست

اگر بیقراری بدان یارِ یاری

و پایان این بیقراری…بهشت است

بهشتی که سرخوش ز دیدارِ یاری

نسیم کرامت وزیدن گرفته

و باران رحمت چکیدن گرفتهمبادا بدوزی نگاه دلت را…

به مردم که بازار یوسف فروشی در این دورهِ بد…شدیدا گرفته

خدایا به روی درخشان مهدی…

به زلف سیاه و پریشان مهدی

به قلب رئوفش که دریای داغ است

به چشمان از غصه گریان مهدی

به لب های گرم علی…یا علیش

به ذکر حسین و حسن جان مهدی

به دست کریم و نگاه رحیمش

به چشم امیدِ فقیران مهدی

به حال نیاز و قنوت نمازش…

به سبحان…سبحان…سبحان مهدی

به برق نگاه و به خال سیاهش

به عطر ملیح گریبان مهدی

به حج جمیلش…به جاه جلیلش

به صوت حجازیه قرآن مهدی

به صبح عراق و شبانگاه شامش

به آهنگ سمت خراسان مهدی

به جان داده های مسیر عبورش

به شهد شهود شهیدان مهدی

مرا دائم الاشتیاقش بگردان

مرا سینه چاک فراقش بگردان

تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا

مرا همدم و محرم و هم رکاب

سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان

یا مهدی…یا مهدی…مددی

تولد امام رضا (ع)هشتمین امام شیعیان بر همه دوستان خوبم تبریک می گویم .              


دل دیونه


دل دیوونم از تو

تنها نشونم از تو

یه عکس یادگاری

که خودت هم نداری

شده رفیق شبهام

وقتی که خیلی تنهام

میگیرمش روبه روم بازم میشی ارزوم

وقتی توروندارم

وقتی که بیقرارم

چشامو باز میبندم

شاید بیای کنارم

دل دیوونم از تو

تنها نشونم از تو

یه عکس یادگاری

که خودت هم نداری

شده رفیق شبهام

وقتی که خیلی تنهام

میگیرمش روبه روم بازم میشی ارزوم

داره بارون میباره

اما چه فایده داره

وقتی تورو ندارم

که بشینی کنارم

چشامو باز میبندم

به گریه هام میخندم

تورو صدا میزنم

شاید بیای دیدنم

یه عکس یادگاری شده رفیق شبهام

میگیرمش روبه روم وقتی که خیلی تنهام

چشامو باز میبندم به گریه هام میخندم

رفیق خستگی هام باز به تو دل میبندم


پی نوشت:خیلی دلم گرفته از این روزگار .


خانه دوست

خانه دوست کجاست؟  

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

 

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

 به تاریکی شن‌ها بخشید

 

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

نرسیده به درخت،

 

کوچه باغی ست که از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت آبی است

 

می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آرد،


پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،

 

دو قدم مانده به گل،

پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی

 

و ترا ترسی شفاف فرا می‌گیرد

در صمیمت سیال فضا، خش خشی می‌شنوی:

 

کودکی می‌بینی

رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه‌ی نور

 

و از او می‌پرسی

خانه دوست کجاست؟

پی نوشت:

شعر خانه دوست سروده ( سهراب سپهری)

 

(پاسخ شعر نشانی اثر فریدون مشیری)



من دلم می‌خواهد

 

خانه‌ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

 

دوستهایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

 

هرکسی می‌خواهد

وارد خانه پر عشق و صفایم گردد

 

یک سبد بوی گل سرخ

به من هدیه کند

 

شرط وارد گشتن

شست و شوی دلهاست

 

شرط آن داشتن

یک دل بی‌رنگ و ریاست

 

بر درش برگ گلی می‌کوبم

روی آن با قلم سبز بهار

 

می‌نویسم ای یار

خانه‌ی ما اینجاست

 

تا که سهراب نپرسد دگر

خانه دوست کجاست؟

 

معنای عشق

و زني را ديدم که در تاريکي ايستاده بود
و بوي علف هاي خشک شده مي داد
و چشم هاي غريبي داشت
و عشق را نمي فهميد
و لباس هاي زيبايش را
بر حسب عاريت از مادرش قرض گرفته بود
و وقتي نگاه نمي کرد پرنده ي عجيبي را در ذهن تداعي مي کرد
و مشخص نبود که چه وقت گريه کرده است
و مرد
که زير باران چتري در دست داشت مقابل او ايستاد
زن و شوهر همديگر را ناباورانه نگاه کردند
مرد ، وقتي نگاه نمي کرد
پرنده ي عجيبي را در ذهن تداعي مي کرد
او چشم هاي غريبي داشت
آنها وحشت زده خيره ماندند
و مدتها هيچ نگفتند
تا سرانجام هم صدا و هم زمان نجوا کردند
عشق روياهايم
و براي اينکه پايان خود را
از اين تجربه سنجيده باشند
دست ها را به طرف هم دراز کردند
و لحظاتي بعد
آنها دست يکديگر را گرفته و محتاطانه به راه افتادند
آشفته از توهمي که آرام آرام
در قلب هاشان ته نشين مي گشت
آنها ، شادمانه به صورت هم لبخند زدند
بي آنکه اين بار نجوا کنند
نه ! عشق هيچگاه همسفر عقل نمي شود
دست ها را حلقه کردند و
زير يک چتر به کوچه ي روشن و بزرگي پيچيدند

حسين پناهي

ترجمه خطبه 91 از نهج البلاغه

چگونگی آفرینش آسمانها:

فضای باز و پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمانها رابدون اینکه بر چیزی تکیه کند،

 نظام بخشیدوشکاف های آن را به هم آورد،و هر یک را با آنچه که تناسب داشت و 

جفت بودپیوند داد،و دشواری فرود آمدن و برخاستن را بر فرشتگانی که فرمان او را به  

  خلق رسانند یا اعمال بندگان را بالا بردنندآسان کرد.

در حالی که آسمان به صورت دود و بخار بود به ان فرمان داد،پس رابطه های آن را برقرار ساخت،

سپس آنها را از هم جدا کرد و بین آنها فاصله انداخت،و بر هر راهی و شکافی از آسمان نگهبانی

از شهاب های روشن گماشت،و با دست قدرت آنها را از حرکات نا موزون در فضا نگهداشت،و

دستور فرمود تا در برابر فرمانش تسلیم باشندو آفتاب را نشانه روشنی بخش روز و ماه را با نوری

کمرنگ برای تاریکی شبها قرار داد و آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت در آورد و حرکت آن

دو را دقیق اندازه گیری کرد.

پرواز

شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـسته‌ام اگـر نـمی‌پـرم قــبول کـن

ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمی‌شود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن

گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن

در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمی‌کـشم
بیــش از آ‌نـچه خـواستی نـمی‌پـرم،‌ قـبول کن

قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمی‌خورد
گــاه نامه می‌بـرم می‌آورم،‌ قــبـول کــن

گفته‌ای که عشق ما جداست،‌ شعرمان جدا
بـی‌تـو من نه عاشقم، نه شاعـرم،‌ قبول کن

آبوقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمی‌تـوانـم از تـو بـگذرم،‌ قـبول کن

"مهدی فرجی"



عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار

دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار

دل در جهان مبند و به مستی سئوال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامگار

جز نقد جان به دست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار

خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم
یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار

می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو بدین در شاهوار

گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می کنند روزه گشا طالبان یار

زان جا که پرده پوشی عفو کریم توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود
ناچار باده نوش که از دست رفت کار

"حافظ"
 

قصه های واقعی و مستند از شفایافتگان حرم امام رضا (ع)

شب از نیمه گذشته بود. مرد با شنیدن صداهای عجیبی از خواب بیدار شد.

انگار کسی بر در می کوفت و یا عده‌ای بر بام می دویدند. مرد از جا

برخاست و سوی چراغ گردسوزش را بالا کشید. چشمان خسته‌اش را مالید

و نگاه نگرانش را به اطراف چرخاند. از آنچه می دید ترس به چشمانش ریخت

و خماری خواب از نگاهش گریخت. مثل دیوانه‌ها به اطراف دوید و فریاد

کشید: زلزله.... زلزله...... زلزله....

سعی می کرد تا با فریادهای مکررش افراد خانه را بیدار، و آنها را از خطری

که تهدیدشان می کرد آگاه سازد.

دیوارها بشدت می‌لرزیدند و چوب‌های سقف خانه صدا می‌داد. مرد هول

کرده و گیج، به این سو و آن سو می‌دوید و با سر و صدا از خانواده‌اش

می‌خواست که بیدار شوند و سریعا خانه را ترک کنند. کوکب از فریادهای پر

واهمه پدر بیدار شد و با دیدن تکان‌های شدید دیوارها و ترس از آوار شدن آن

بر سر خود و خانواده‌اش،جیغ بلندی کشید و از اتاق به بیرون دوید. هنوز به

حیاط نرسیده بود که پایش به مانعی گیر کرد و سکندری بلندی خورد .

خواست با دستش مانع از افتادنش شود. اما انگار دستانش به اختیار او

نبودند. انگار دستش روح نداشت و چون تکه گوشتی بی مصرف بر تنش

آویزان شده بود. کوکب بر زمین خورد و از هوش رفت.


وقتی بهوش آمد همه خانواده بالای سرش ایستاده بودند و با چشمان

کنجکاو و ترسیده نگاهش می کردند.

پرسید: من کجا هستم؟


ادامه نوشته

 

امام علی (ع) : روزی رسول خدا (ص) برای ما خطبه ای ایراد کرد و فرمود: ای مردم، همانا

ماه با برکت و رحمت و آمرزش به شما روی آورده است، این ماه در نزد خدا برترین ماه است

و روزهـایش برترین روزها و شب هایش برترین شـب ها و سـاعت هایش برترین ســاعات...

در این ماه شما به میهمـانی خدا دعـوت شده اید و در زمره بهره مندان از کرامات خداوند قرار

گـرفتـه اید.در این ماه نفــس های شمـا تسـبیح خداست و خواب شما عبـادت است و اعمـال شما

پذیرفته و دعـایتان به اجابت میرسد.من برخاستم و عرض کردم: ای رسول خدا، برترین کـارها

در این ماه چیست ؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و الله فرمود: یا ابالحسن ، برترین کـارها در این

ماه خویشتن داری از حرام های خداوند است...

 

امام صادق علیه السلام فرمود: 

خداوند عزوجل كه فرموده است از صبر و نماز كمك بگیرید ، صبر، روزه است ... 

 

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

خوشا بحال كسانى كه براى خدا گرسنه و تشنه شده‏اند اینان در روز قیامت‏ سیر مى‏شوند ... 

 

امام صادق علیه السلام فرمود:

هركس در روز بسیار گرم براى خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را میگمارد

تا دست ‏به چهره او بكشند و او را بشارت دهند تا هنگامى كه افطار كند ... 

 

امام كاظم علیه السلام فرمود:

دعاى شخص روزه‏ دار هنگام افطار مستجاب مى‏شود ... 

 

امام رضا علیه السلام فرمود:

هركس ماه رمضان یك آیه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اینست كه درماه هاى دیگر تمام قرآن

را بخواند ... 

 

امام صادق علیه السلام فرمود:

خداوند روزه را واجب كرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنى و فقیر) مساوى گردند ... 

 

امام على علیه السلام فرمود:

روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شكم است ... 

 

رسول خدا فرمود خداى تعالى فرموده است:

روزه براى من است و من پاداش آن را مى ‏دهم ...

پ

دعای مومن


هرگز از تاخیر اجابت دعا نا امیدمباش،زیرا بخشش الهی به اندازه نیت است.

گاه در اجابت دعا تاخیر می شودتا پاداش در خواست کننده بیشترو جزای

آرزومندکامل تر شود.گاهی در خواست میکنی اما پاسخ داده نمی شود،

زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص به خواهد بخشید،

یا به جهت اعطا بهتر از آنچه خواستی دعا به اجابت نمی رسد،زیرا چه

بسا خواسته های تو به گونه ای باشدکه جمال و زیبایی تو را تامین و رنج

و سختی را از تو دور کند،پس نه مال دنیا برای تو پایدار و نه تو برای دنیا

باقی خواهی ماند.

(از نهج البلاغه)


پی نوشت:امروز اولین سالگرد وبلاگم است.میخواهم از بانو فرزانه

نازنین که بهترین مشوق من در افتتاح این وبلاگ وتمامی دوستان

خوبم که هیچ موقع من را تنها نگذاشتند .تشکر کنم .

دعای سفر

ترجمه خطبه 46 از نهج البلاغه:

خدایا!از سختی سفر ،و اندوه باز گشتن،و روبرو شدن با مناظر ناگوار در خانواده و مال و فرزند،به تو پناه می برم.

پروردگارا!تو در سفر همراه ما و در وطن نسبت به باز ماندگان ما سر پرست و نگهبانی،و جمع میان این دو

را هیچ کس جز تو نتواند کرد،زیرا آن کس که سرپرست باز ماندگان است نمی تواند همراه مسافر باشد و

آن که همراه و هم سفر است.سرپرست بازماندگان انسان نمی تواند باشد.




 

پی نوشت :چون در تابستان و در ایام سفر هستیم .این خطبه را برای

دوستان خوبم نوشتم .امیدوارم که استفاده لازم را ببرید.


" ولادت سه نور آسمانی "

 

                   ماه شعبان، ماه خوبی‌ها رسید

                  ماه فضل و رحمت و رضوان رسید

                        بانگ آمد بر تمام خاکیان

               چون حسین آمد به دنیا نور اعلا هم رسید

                 بعد از آن آمد به دنیا ابوالفضل با وفا

              در پی آن دو خوبان، هم امام سجاد رسید

                   در نهایت میرسد در ماه شعبان

                 دو گل دیگر ز بـاغ رسـول دو سرا

              هم علی اکبر این پرچمدار زیبای جوان

             هم گل نرگس زهرا ، مهربــان یار با وفـا

                   ماه شعبان ماه خوبی و صفاست

            در همه روزش ز مهر دنیای ما هم پر بهاست

 

  ولادت سه نور آسمانی بر شما عزیزان مبارک باد

ترجمه خطبه 191 از نهج البلاغه

پرهیز از دنیای حرام :

در برابر دنیا ؛خویشتن دار و در برابر آخرت دلباخته باشید.آن کس را که تقوا بلند مرتبت کرد خوار نشمارید؛و آن را که دنیا عزیزش کرد گرامی ندارید.برق درخشنده دنیا شما را خیره نکندو سخن ستاینده دنیا را نشنوید.

به دعوت کننده دنیا پاسخ ندهید ؛و از تابش دنیا روشنایی نخواهید؛و فریفته کالاهای گرانقدر دنیا نگردید.

همانا برق دنیای حرام بی فروغ است؛و سخنش دروغ؛و اموالش به غارت رفتنی و کالاهای آن تاراج شدنی است.

آگاه باشید!



روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند مي دهم که کامروا شوي.



- اول اين که سعي کن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري!

- دوم اين که در بهترين بستر و رختخواب جهان بخوابي.

- و سوم اين که در بهترين کاخها و خانه هاي جهان زندگي کني.

 

پسر لقمان گفت اي پدر ما يک خانواده بسيار فقير هستيم چطور من مي توانم اين کارها را انجام دهم؟ 

 
لقمان جواب داد:

- اگر کمي ديرتر و کمتر غذا بخوري هر غذايي که مي خوري طعم بهترين غذاي جهان را مي دهد.

- اگر بيشتر کار کني و کمي ديرتر بخوابي در هر جا که خوابيده اي احساس مي کني بهترين خوابگاه جهان است.

- و اگر با مردم دوستي کني، در قلب آنها جاي مي گيري و آن وقت بهترين خانه هاي جهان مال توست.


از نهج البلاغه

امیر المومنین علیه السلام:

نشانه ايمان آن است:

كه راست بگويى، آنگاه كه تو را زيان رساند،
... و دروغ نگويى كه تو را سود رساند
و آن كه بيش از مقدار عمل سخن نگويى،
و چون از ديگران سخن گويى از خدا بترسى.

حكمت 4
58 نهج البلاغه           


اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و

یا از روی خود خواهی فقط خود را پسندیدم

اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی

اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی

اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من

اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن و بیان من

حلالم کن.



پی نوشت: نوشته های عزیزی که به تازگی از دست دادیمش .روحش شاد.

محبوب من به سان خدایان ستودنی ست

این عشق ماندنی

این شعر بودنی

این لحظه های با تو نشستن ...

سرودنی ست

این لحظه های ناب ، 

در لحظه های بی خودی و مستی ...

شعر بلند حافظ تو ،

شنودنی ست

این سر نه مست باده ...

این سر که مست ،

مست دو چشم سیاه توست

اینک به خاک پای تو می سایم 

کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست

تنها تو را ستودم

آنسان ستودمت که بدانند مردمان

محبوب من به سان خدایان ... ستودنی ست

این تیره روزگار

در پرده غبار ، دلم را فروگرفت

تنها به خنده

یا به شکر خنده های تو

گرد و غبار از دل تنگم زدودنی ست 

تنها تویی که بود و نمودت یگانه بود

غیر از تو هر که بود ،

هر آنـــچه نمود نیست

بگشای در به روی من و عهد عشق بند

کاین عهد بستنی

این در گشودنی ست

این شعر خواندنی

این شعر ماندنی

این شور بودنی

این لحظه های پرشور

این لحظه های ناب

این لحظه های با تو نشستن ...

سرودنی ست ...

                       

" حمید مصدق "



راز زندگی


غنچه با دل گرفته گفت:

«زندگي، لب ز خنده بستن است گوشه اي درون خود نشستن است.»

گل به خنده گفت:

« زندگي شكفتن است با زبان سبز راز گفتن است.»

گفتگوي غنچه و گل از درون باغچه

باز هم به گوش مي رسد...

تو چه فكر مي كني؟

راستي كدام يك درست گفته اند؟

من كه فكر مي كنم

گل به راز زندگي اشاره كرده است

هر چه باشد او گل است

گل يك دو پيرهن

بيش تر ز غنچه پاره كرده است!

قیصر امین پور

gole roz_akse gole zibaye roz_www.lordfa.com (5).gif

به من هم می رسد.....


پر زدن از دام ابریشم به من هم می رسد

شادمانی ها بعد از غم به من هم می رسد

برگ ها از شاخه می افتند و تنها می شوند

از جدایی ، گرچه می ترسم به من هم می رسد

هر کجا هستم من از یاد تو غافل نیستم

در خیابان شاخه مریم به من هم می رسد

گندم گیسوی تو از باغ مینو بهتر است

از گناه حضرت آدم به من هم می رسد

گرچه از من هیچ کس غیر از وفاداری ندید

بی وفایی های این عالم به من هم می رسد

هر کجا سروی به خاک افتاد با خود گفته ام

نوبت هیزم شکن کم کم به من هم می رسد

 

کتاب پنجره های بی اتاق

 

 

 

 


به ياد مهر و  گاه كودكي!

 

آب ، بابا، بي بهانه يادتان هست؟

درعبورازاين زمانه يادتان هست؟

چيزي ازتصميم کبري يادمان نيست

"باز باران باترانه"يادتان هست؟

شعرهاي زندگي راحفظ کرديم

بيت هاي عاشقانه يادتان هست؟

ازکنارکودکي هامان گذشتيم

ذوق و شعر کودکانه يادتان هست؟

مرد درباران که آمد يادمان بود

چکه هاي سقف خانه يادتان هست؟

باز پاي مشق فردا خوابمان برد

بازتکليف شبانه يادتان هست؟

 

دانـيال رحمانيان

چند حکمت از نهج البلاغه

اقسام روزی:روزی بر دو قسم است.آن که تو را می خواهد،و آن که تو او را  می جویی.

کسی که دنیا را خواهد،مرگ نیز او را می طلبدتا از دنیا بیرونش کندو کسی که آخرت

خواهد،دنیا او را می طلبد تا روزی او را به تمام پردازد.   (حکمت431)


ای مردم !از خدا بترسید،هیچ کس بیهوده آفریده نشده تا به بازی پردازدو او را به حال خود وا

نگذاشته اندتا خود را سرگرم کارهای بی ارزش کندو دنیایی که در دیده هازیباست،جایگزین

آخرتی نشود که آن را زشت می انگارند. (حکمت 370)

عکس هایی تماشایی از آسمان شب (26 عکس)

در آغوشم بگیر

عکس های جالب و دیدنی ماه و خورشید - www.pixnaz.ir

ای که آغوشت محکم ترین پناهگاه است،

گرم ترین و خوش بو ترین

ای که آغوشت ضخیم ترین حصار امنیت است،

لطیف ترین و پر احساس ترین،

ای شمارنده تپش های قلبم،

و ای با خبر از لغزش های خفیف دلم،

چه عذاب هلناکی است ترس!

و جه شکنجه مرموزیست اضطراب!

ترس از هزاران خطر آماده ی اتفاق و

اضطراب در میان انبوه چه کنم ها!

     چه شدن ها!

پس در آغوشم بگیر

که آغوش تو امنیت

مطلق است.





عید سعید غدیر خم بر همه مسلمانان جهان مبارک باد.

ترجمه خطبه52 و 53

در یکی از روزهای عید قربان این خطبه را ایراد فرمود:

تعریف دنیا:  آگاه باشید! گویا دنیا پایان یافته،و وداع خویش را اعلام داشته است،خوبیهایش نا شناخته مانده به

سرعت پشت کرده می گذرد،ساکنان خود را به سوی نابود شدن می کشاند و همسایگانش را به سوی مرگ

می راند.آنچه از دنیا شیرین بوده تلخ شده ،و آنچه صاف و ذلال بود تیرگی پذیرفت.و بیش از ته مانده ظرف آب

ریخته شده از آن باقی نمانده است،یا جرعه ایی آب ،که با آن عطش تشنگان دنیا فرو نخواهد نشست.

ای بندگان خدا! از سرایی کوچ کنید که سر انجام آن نابودی است.مبادا آرزوها بر شما چیره گردد،مپندارید که

عمر طولانی خواهید داشت.

و در خطبه 53 چنین فرمودند: کمال قربانی در این است که گوش و چشم آن سالم باشد،هر گاه گوش و

چشم سالم بود،قربانی کامل و تمام است،گر چه شاخش شکسته باشدو با پای لنگ به قربانگاه آید.