ناقوس

امیدوارم خوب باشید 

شرمنده به نظراتتون امروز رسیدگی کردم

ممنون از این همه لطفی ک دارید 

ببخشید من دیگه نیستم ک براتون پست بزارم

مواظب خوبیاتون باشی

گاهی یک دفعه حس میکنی باید نباشی!

یک هفته یا یک سال؟ نمیدانی...

فقط حس میکنی باید دور شوی....

دورِ دور حتی از خودت.... حتی از خاطراتت....

همین..

لبخند بزن...

بدون انتظار پاسخی ازدنیا...!

...وبدان روزی دنیا٬ آنقدر شرمنده خواهد شد٬

که به جای پاسخ به لبخند هایت٬

    به تمام سازهایت خواهد رقصید...!!!

حــــق نداری احســـــــــــــاس دیگران رو به بـــازی بگیری ؛

فـــقـــط بـخــاطـر ایــنـکـــه :

هنوز تکلیفــت با احســــاس خـــودت معلوم نیست …/.

هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند

سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست . . .

پس دوست عزیز بخوانش با لبخند

به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی

ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی

به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری

ولی از زیر چادر به یک دیوانه خندیدی

به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی

ولی در درک آیاتش دچار شک و تردیدی

به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی

ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی

به انسان بودنت شک کن اگر هرساله در حجی

ولی از حال همنوعت سوالی هم نپرسیدی

به انسان بودنت شک کن اگر مرگ مرا دیدی

ولی قدر سر سوزن ز جای خود نجنبیدی..

خانواده همیشه همخون بودن نیست *

خانواده یعنی آدمهایی در زندگیتان که خواهان شما در زندگیشان هستند*

آنهایی که شمارا همانگونه که هستید میپذیرند *

کسانی که حاضرند هر کار بکنند تا لبخند شما را ببینند و کسانی که

در هر شرایطی دوستتان دارند ***

دوست داشتن آدمارو از توجهی که بهت نشون میدن میشه فهمید....

وگرنه حرف رو که همه میزنن

گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که برخی از آدم ها فقط میتوانند در

قلبمان بمانند نه در زندگیمان

خدا جان ....

نترس،نه به گناه می افتی

نه جهنم میروی.

من و تو محرمیم...

دستم را بگیــــــــر

علاقه رو جایی باید خرج کنی که :

یه شعوری پشتش باشه!!!

من خودمم،شبیه هیچکس نیستم...

اگر میخواهی مثل بقیه باشم...بقیه هستن..!!

فرشته ها به خوابمون میومدن
دم پنجره پرنده ها می نشستن
روی درخت ها بلبل
و از رادیو آهنگ جدید مهستی پخش می شد ....

`یکم فقیر بودیم
ولی امید داشتیم
آبرو و حیثیت داشتیم `......

دلمون تنگ می شد برای
عمه هامون تو دهات
عاشق های آذری
اذان صبح
افطاری با شیر و خرما
دم در نشستن ها با چادر گلی ......

راه ها خراب
درها خراب
زنگ ها خراب
`اما آدم ها درست بودند ....`

`تلویزیون سیاه و سفید بود
ولی ما همه چیزو رنگی می دیدیم....`

توپ بازی می کردیم
گربه هارو دنبال می کردیم
پول هامونو جمع می کردیم
از بقالی کانادادرای می خریدیم
تخم مرغ شانسی
با گردن بند قلبی
که با دنیا عوضش نمی کردیم .....

شب که می شد
ستاره هارو می شمردیم
هرکدوم ستاره داشتیم تو آسمون
ما جدا نبودیم
همه امون یکی بودیم
بعدن جدامون کردن
هیچ کس تنها نبود
ما همو داشتیم
با هم آواز می خوندیم
این شهر ستاره داشت
`الان همه ستاره دارن ......`

به موهامون روبان می زدیم
جوراب سفید که می پوشیدیم
زیباترین بودیم
این شهر پر از ملکه زیبایی بود ......

من استقلالی بودم
پسرعموم پرسپولیسی
چقدر دعوا می کردیم
بعد با یک بستنی آشتی می کردیم ....

هنرستان ملک نبود
اسدلله زنده بود
خودش بود
صدای پاش که میومد
آبدارچی می گفت
اسدله اومد
و چه صادقانه
به استاد می گفت
چایی دارم تازه دم
بوسه ایی هدیه اش می شد
از آن بزرگوار بر پیشانی ش ....
سنتور که می زد
زمان می ایستاد
و قلبمان سکوت می کرد .....
به من می گفت دختر جان
با تار ت قهر کنی
باید نازشو بکشی تا باهات حرف بزنه
درست مثل خودت ....
لبخندی می زدم
من تاااار می شدم
و تاااار من .......

سرمون درد می کرد
همسایه داشتیم
سیب زمینی نداشتیم
همسایه داشتیم
خلاصه همسایه که داشتیم
همه چی داشتیم

دستهای گلی داشتیم
لبخندی بر لب
و یک `من` که هیچوقت از نشان دادن ش خجالت نمی کشیدیم .....
و یک` خانواده` که بتونیم باهاش عکس یادگاری بگیریم .....

یک روز که بزرگ شدیم
همه چی عوض شد

روزنامه نوشت :
دریاچه که ما کنارش خیار می خوردیم خشک شد
ننوشت رویاهایمان مرد .....
روزنامه ها ننوشتند
عمه ام مرد
عمویم مرد
همه مردند
نمی دانم چرا ننوشت....
آن ها برای من مهم بودند

`ننوشت روزنامه
که چرا هرکسی حرف حق زد مرد .....`

نه سیگار تیر موند
نه بهمن
فقط دردهاش موند
نه بهروز وثوق موند
نه مردونگی
نه هیچی .....
نه شیرینی موند
نه فرهاد
کوه ها هم همه
جاده شدند .....

شاید همه این ها از یک نگاه من به آینه شروع شد
و آینه مرا یاد رودها می انداخت که با مشتی از آب
روحم خنک می شد ......

عصای جادویی ام دیگر معجزه نمی کند .....

رویا دیده بودم ؟
همه اش دروغ بود ؟
پرداخته ی ذهن من بود ؟
مگر فرشته هارو شما ندیدید؟

بوی بلوط سوخته که باهاش نون می پختند هم یادت رفته ؟
وقتی از اتوبوس پیاده می شدیم
تو ده مست می شدیم با بوی بلوط
با قطار از کنار باغ عمو بهرام رد می شدیم
و به کناری می گفتیم اینجا باغ عموی منه ....

همه زندگی دروغ بود
ولی باورش سخت بود
که دروغ بود

بالا رفتیم ماست بود
قصه ما راست بود
راست می گی
پایین که اومدیم
همه چی دروغ شد
دوغ شد .......

این ما بودیم که جای کلاغ هیچ وقت به مقصد نرسیدیم .....

ازخداپرسیدند:اگردرسرنوشت ماهمه چیز را

باشید کنار کسانی که دوسشون دارید

ایشالا که به همتون خوش بگذره

سر دعای سال تحویل منم یاد کنید مررررررررسی

دوستون دارم ماراچ ماراچ

به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید !
 
زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید . . .

اینروزا ادم جرات نداره با یکی درد دل کنه!!

یارو تا بهت ثابت نکنه از تو بدبخت تره ولت نمیکنه!!!!

ههههه والا

*دوستی می گفت: اگر یه

روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب‌ بازی دیگه‌ای برایش

بادکنک می‌خرم.

بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده.

بهش یاد می‌ده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره.

بهش یاد می‌ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه

لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی

و بدون هیچ مقصری از بین بروند، پس نباید زیاد بهشون وابسته

بشه.

و مهمتر از همه بهش یاد می‌ده که وقتی چیزی رو دوست داره

نباید آنقدر بهش

نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده،

چون ممکنه برای همیشه

از دستش بده......

مگه عید بدون آجیل هم میشه؟چرا نمیشه؟عید قراره فرصت

شادی و خوشحالی باشه.اما با قیمتهای امسال اونهایی که دارن

با سختی آجیل رو رو میز میذارن.اونا که ندارن با شرمندگی

نمیذارن.پس بیاید امسال عید رو بدون آجیل برگزار کنیم تا هر کس

با هر وضعیت مالی که هست بتونه با خیال راحت به یه بشقاب

شیرینی اکتفا کنه.

اگر این طرح رو دوست دارید اعلام آمادگی کنید.